هوالمصور
با زینب تصمیم گرفتیم بریم خیابون بلال حبشی یه سری خرت و پرتا که اونور نیازمون میشه بخریم
ولی چون نماز و خوندیم و بعد راه افتادیم یه کم دیر شد و تقریبا وقتی رفتیم همه مغازه ها بسته بود. ما دوتا هم از خدا خواسته دیدیم نزدیک وخونه ی مادرجانیم و راهمون و کج کردیم.
با خوردن شام و چای و بستنی شارژ آپ شدیم و طبق معمول بنده خدا دایی روح الله ما رو تا خونه مون رسوند.
تو راه کلی دعاش کردم
یا علی
تاریخ : سه شنبه 93/5/14 | 12:58 صبح | نویسنده : آهو | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.