متاسفانه یه روز آخر ماه رمضون رو مجبور شدم بخورم چون ضیافت حضرت سلطان افتاد تو این روز.
ولی ناراحت نیستم چون حضرت سلطان توی این ضیافت خیلی برام تدارک دیده بود , از مناجات های سحر گرفته تا دعای کمیل و
دعای ندبه شب و روز آخر ... جدا از اینکه نماز عید فطر هم پیش خود خودش بودم.
یعنی در واقع خدا هدیه ی یک ماه روزه گرفتن و توی حرم حضرت سلطان طوس به من داد. ولی من فکر میکنم همین که مهمون حضرت سلطان بودم خودش یعنی خدا هدیه رو جلو جلو بهم داده ... همچین خدایی دارم ...
قربونش برم امام رئوف و! یه پذیرایی کرد این چند روز از من که تو عمرم از هیچ صاحبخونه ای ندیده بودم.
وقتی آخرین روز تو تاکسی به طرف راه آهن حرکت میکردم احساس میکردم دارم قلبم و جا میزارم ...
خصوصا وقتی از زیر پل رد شدیم و گنبد طلا از بالای پل کم کم محو شد.
از نظر من حتما نباید ثواب کرد تا رفت بهشت ... بعضی وقتا غرق گناهی ولی بهشت و میتونی ببینی
.: Weblog Themes By Pichak :.