سفارش تبلیغ
صبا ویژن

متاسفانه یه روز آخر ماه رمضون رو مجبور شدم بخورم چون ضیافت حضرت سلطان افتاد تو این روز. یعنی چی؟

ولی ناراحت نیستم چون حضرت سلطان توی این ضیافت خیلی برام تدارک دیده بود گیج شدم, از مناجات های سحر گرفته تا دعای کمیل و

دعای ندبه شب و روز آخر ... جدا از اینکه نماز عید فطر هم پیش خود خودش بودم. دوست داشتن

یعنی در واقع خدا هدیه ی یک ماه روزه گرفتن و توی حرم حضرت سلطان طوس به من داد. ولی من فکر میکنم همین که مهمون حضرت سلطان بودم خودش یعنی خدا هدیه رو جلو جلو بهم داده ... همچین خدایی دارم ... گل تقدیم شما

قربونش برم امام رئوف و! یه پذیرایی کرد این چند روز از من که تو عمرم از هیچ صاحبخونه ای ندیده بودم. وااااای

وقتی آخرین روز تو تاکسی به طرف راه آهن حرکت میکردم احساس میکردم دارم قلبم و جا میزارم ... دلم شکست

خصوصا وقتی از زیر پل رد شدیم و گنبد طلا از بالای پل کم کم محو شد. گریه‌آور


از نظر من حتما نباید ثواب کرد تا رفت بهشت ... بعضی وقتا غرق گناهی ولی بهشت و میتونی ببینی 


56d775dbddb28b9f105d8d9f63840c450d251c8bc3e41cc33cc0c08f9755c36c.jpg




تاریخ : شنبه 93/5/11 | 4:31 عصر | نویسنده : آهو | نظر