تو فرودگاه استامبول نشسته بودیم با زینب منتظر پروازمون به سمت ایران.
نماز شده بود و زینب شروع کرد نماز خوندن.
منم منتظر، نگهبانی وسایلامون و میدادم.
یه پسره برگشت گفت ببخشید شما ایرانی هستین؟ گفتم بله.
گفت از نماز خوندنتون فهمیدم. گفت ولی برام عجیبه شما نماز میخونید.
فکر کن دیگه کار به جایی رسیده که نماز خوندن هم برای آدما عجیبه !!!
آخه توی این فرودگاه، هرچی بلوند و برونزه و اگزاجره بود ایرانیا بودن.
خلاصه قشنگ میشد به ایرانی بودن این موجودات پی برد.
کلا به نظر من ایرانی که بعد دو سال دیده بودم باز با ایران دو سال پیش فرق داشت (چه پیچیده شد)
به کجا میرویم...
یا علی
تاریخ : پنج شنبه 95/5/14 | 2:11 صبح | نویسنده : آهو | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.