سلام به عزادارای سید الشهدا
یه مدت نتونستم بیام کلی دلم برای نوشتن تنگ شد. حالا که دیگه بزم سید الشهداست و دل پر از درد و دل و سوز و آهه
نمیدونم... هر محرم که میاد و میگذره باز انگار یه ورق از این دفتر عشق برای من رو میشه. با اینکه بارها تو روضه ها شنیدم جریانات کربلا رو, باز انگار هر بار تازگی داره و باز انگار دارم جریان و تازه و داغ داغ میشنوم. خیلی سخته...
میگیم هر شب از این ده شب برای یه گل پرپره, ولی خداییش هر گل پرپر, سالها عزاداری نیاز داره.
امشب شب قاسم امام حسنه.
دیوانه میشم وقتی میشنوم میگن امام حسین حضرت قاسم ابن الحسن و قبل راهی کردن به میدون بقل کرد و انقدر گریه کرد باهاش تا هردو غش کردن. دیوانه میشم وقتی میشنوم امام حسین خودش رو سریع بالای سر جوونش علی اکبر رسوند و بلند بلند گریه کرد طوری که دوست و دشمن تا اون موقع صدای گریه ی امام و نشنیده بودن...
دیوانه میشم از دودل بودن کسی که تکلیف همه رو با یه اشاره مشخص میکنه, میشنوم... وقتی علی اصغرش, تو بغلش, یه قدم میرفت سمت خیمه ها, یه قدم میرفت دوباره عقب .... الهی فدای بلاتکلیفیت بشم حسسسسسسسییین
میگن تو دستگاه حسینی حتی حالت گریه بگیری، فیض بردی
تو عزاداریاتون من و فراموش نکنید
یا حسین
.: Weblog Themes By Pichak :.