یا خیرحبیب و محبوب

جاتون خالی دیشب داشتم با خدا صحبت میکردم. دوست داشتن البته خدا بیشتر گوش میداد و من همه اش صحبت کردم. مؤدب هر دفعه با خدا صحبت میکنم, کلی خجالت میکشم. شرمنده آخه به جای تشکر از نعمت هاش, بیشتر در مورد حاجت هام باهاش حرف میزنم. ولی خوب خدا هم با این حال قربونش برم انقدر با دقت گوش میده که خجالت یادم میره. یعنی حتی یه کاری میکنه که همون خجالت رو هم نکشم. ای بابا ... چی بگم از دستش ... دهنم آب افتاد

نمیدونم تا حالا توجه کردین یا نه؟ خدا وقتی میخواد جواب بده, باید خیلی آروم باشی, یعنی خودت دیگه صحبت نکنی, سکوت کنی, سرت رو هم پایین بندازی و فقط از دل گوش کنی. انقدر دلنشین و شمرده شمرده جوابت رو میده. تازه اولش هم بهت نمیگه اول بگو اشتباه کردم این کارها رو کردم, فقط بهت میگه: چرا دیر اومدی ؟ حالت رو دیدم ولی منتظر بودم خودت بیای. الهی که من فداش شمبووووس      

دیشب صداش رو آروم شنیدم: بنده ی من چرا انقدر فکر میکنی ؟ چرا نگرانی؟ چرا دلواپسی؟ من وکیل توام. کارهات رو به من بسپر و به مسیری که در پیش داری ادامه بده, حواست به حواشی پرت نشه که من زمام امور را به دست گرفته ام. دیگران را به من واگذار کن که من کارم را بلدم. من میدانم هر بنده ای چگونه آرام میگیرد , من میدانم روی چه نقطه ای دست بگذارم, من میدانم تا چه مقدار باید صبر کنم و سپس دست به کار شوم, من میدانم چگونه مکر ها را برگردانم, و من میدانم چگونه و چطور بلا نازل کنم. تو آرام به کارهایت ادامه بده و هر وقت حرفهایم را فراموش کردی یاد این آیه باش: یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ. 

خدایا چه بهتر از این که وکالت تمام کارهایم را به تو بدهم؟ همین هم که منت بر سرم گذاشتی و وکالت بنده ی رو سیاهی مثل من رو قبول کرده ای, من را بس است دوست داشتن

خدایا من مصمم ام 


یا علی    




تاریخ : دوشنبه 94/1/17 | 2:17 عصر | نویسنده : آهو | نظر