سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هو الکریم 

سلام  گل تقدیم شما

همیشه نمیشه نوشت. آخه نوشتن دل میخواد. یعنی همون از دل برآید بر دل نشیند و از این حرفا پوزخند

میخوام یه جوری مطلب بزارم که به دل مخاطبا بشینه (همچین نویسنده ی با فکری هستم مثلا الکی) مؤدب


داشتم به آهنگ نگران منی مرتضی پاشایی عزیز گوش میدادم دوست داشتن. دلم پر زد برای خیلی چیزا دهنم آب افتاد

سفره ی افطار و عطر دل انگیز حلیمی که بابای عزیزم همیشه برامون میخرید دوست داشتن, عطر چای خوشمزه ی مامانم  دوست داشتن و ... از همه بهتر دیدن روی ماه بابا و مامان و بعد هم خانواده ی گلم دوست داشتندوست داشتن

یادش بخیر شبها قبل از افطار میرفتم مسجد, آخه وقتی مسجد یه کوچه بالاتر از خونه باشه, زور نداره نری؟ قابل بخشش نیست ( البته لعنت به ریا پوزخند) اونجا بود که چشمم به جمال مادرجان عزیز که همیشه صف اول جانمازش پهن بود, روشن میشد دوست داشتن ... وااااای اصلا همینطوری که مینویسم روح از بدنم خارج میشه و به اون حوالی میره گیج شدم 


و خاطره ی اصلی با این آهنگ,  گل تقدیم شماگل تقدیم شمامشهد الرضا  گل تقدیم شماگل تقدیم شما.... وااااااای دارم میمیرم  ترسیدم

حتی یادآوری خاطره ای که با این بهشت دارم جونم و میگیره دهنم آب افتاد

ای خدا یعنی میشه یه بار دیگه جور کنی این گنبد طلایی رو ببینم؟ گریه‌آور


و خدا رحمت کنه مرتضی پاشایی رو ...   گل تقدیم شما

    

یا علی 




تاریخ : یکشنبه 93/12/10 | 3:3 عصر | نویسنده : آهو | نظر