هو الرحیم 

امروز یاد دوران بچگی ام افتادم تبسم

یادمه وقتی یه کار زشتی می کردم, مامانم باهام قهر میکرد, نه قهر آنچنانی ! یه قهری که اولا متوجه بشم کارم زشت بوده, دوما دیگه تکرار نکنم, بدونم که اگه باز تکرار بشه, مامانم ناراحت میشه و باهام حرف نمیزنه. مؤدب

ولی با این حال (قربونش برم) خواهرم یا برادرم و میفرستاد سراغم و میگفت بهش بگین اگه بیاد عذرخواهی کنه, من باهاش دوست میشم ولی نگو مامان گفته. دوست داشتن

راستی میگن خدا از مادر خیلی خیلی دلسوز تر و مهربون تره ...  گل تقدیم شماگل تقدیم شما

 یا علی 




تاریخ : دوشنبه 93/9/10 | 3:53 عصر | نویسنده : آهو | نظر