هوالغفور
امروز یاد درس معادلات دانشگاه تهران افتادم
یادم میاد چون تازه از استرالیا اومده بودم, یکم پایه ام ضعیف بود و این درس و افتادم.
حالا از اون طرف یکی از پسرای کلاس که اونم درسش زیاد خوب نبود, بچه ها میگفتن استاد بهش نمره اضافه کرده.
خیلی این قضیه رو اعصابم رفت.
یه کاغذ قلم برداشتم و شروع کردم به انگلیسی نوشتن. بعد انداختم از زیر در دفتر استاد داخل دفترش.
بهش گفتم خیلی بده آدم تبعیض قائل بشه بین دانشجوها و ... آخر نامه نوشتم ان شالله خدا انتقام من و ازت بگیره
روز بعد رفتم سر کلاس نشستم یهو دیدم استاد نوشته ی من و گذاشت رو پروژکتور و گفت: یه دانشجوی عزیزی یه نامه ای به من نوشته که خیلی متاثر شدم.
بعد هم خط به خط برای بچه ها ترجمه کرد و خوند.
داشتم میمردم از زور خنده ولی ترسیدم تابلو بشه ...
اخرشم گفت: آخر نامه هم مارو به خدا واگذار کرده. بعد گفت: خواهشا اگه این دانشجو کسی رو مد نظر داره که من بهش نمره اضافه کردم بیاد بگه و از این حرفا ...
خلاصه خیلی باحال بود ... من دیگه هیچی نگفتم ولی ترم بعد خیلی خوندم و آخرش هم شدم 16
خیلی باحال بود ... خیلی ...
یا علی
.: Weblog Themes By Pichak :.