خـداونـدا؛
_بـابت هـر شـبی که بـی شکـر تـو،
سـر به بالـین نهـادم
_بـابت لحـظات شـادی که به یـادت نبـودم
_بـابت هـر گـره که بـه دست تـو بـاز شـد
و مـن به شـانس نسـبتش دادم
_بابـت هـر گره که بـه دسـتم کـور شد
و مقـصر تـو را میـدانسـتم؛
مـرا ببخـش...!
تاریخ : سه شنبه 93/5/28 | 2:2 صبح | نویسنده : آهو | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.